شاه تخت ارتضا یعنی سمی مرتضی
سبط جعفر اشرف ذریه موسی الرضا
ای معظم کعبه ات را عرش اعظم آستان
بر جناب اعظمت ناموس اکبر پاسبان
در تسلی کاری ذات شفاعت خواه تو
مغفرت را بسته حق در کار بر درگاه تو
بخت کو تا آیم و در آستانت جا کنم
رو به جنت پشت بر دنیا و ما فیها کنم
چون به من نوبت رساند بخت فرصت جوی من
حسبته لله دست رد منه بر روی من
هرکه جان خویش در راه تو می سازد نثار
تا ابد باقی مهر توست با جانش چه کار
وهم بر دل رفت و بر یک ناقه بستد از خود سری
محمل شان تو را با هودج پیغمبری
هرکه در خاک لحد خوابد ازین می نشه ناک
ایزدش مست می غفران برانگیزد ز خاک
تابه تلبیس عنب بادامت اندر خواب شد
خواب در چشم محبان تا ابد نایاب شد
عرصه چون شد تنگ در ما نحن وفیه آن به که من
از مکان بندم زبان و از مکین گویم سخن
چشم آن دارم که دولت باز رو در من کند
بار دیگر چشم امید مرا روشن کند
گوش برغیبم که در تحسین نوائی بشنوم
از غریو کوس رحمت هم صدائی بشنوم
عذرگویان از دلش بیرون بر اکراه من
خار دامن گیر عصیان بر کنی از راه من
قصه کوته آن درود و آن دعا بادا تمام
بر تو با تسلیم مستثنای مهدی والسلام